محل تبلیغات شما

چمباتمه زده بودم روی زمین و غر غر کنان لاک را با پنبه ای آغشته به استون از ناخن هام پاک میکردم هیچ حواسم نبود که در بطری استون را باز گذاشته ام ناخن های دست راستم که تمام شدند نصف شیشه از استون خالی شده بود.به این فکر کردم که ذوق و اشتیاقمان شبیه به همین بطری استون است یکروزی از خواب بیدار میشویم و برای اتفاقی که در راه است ذوق زده ایم برای دیدن کسی یا تجربه ای جدید و آنوقت شیشه اشتیاقمان به همان اندازه پرو پیمان است و حالا فرض را بگذاریم بر آنکه آنروز آن اتفاق کذایی نمی افتد و همینطور روزهای بعدترش و چه میشود؟بطری اشتیاقمان انگاری درش باز مانده باشد مثال استونی بیرنگ دود میشود و میپرد و آن روزی که بالاخره آن یکنفر را میبینم یا آن تجربه ای که برایش هیجان زده بودیم اتفاق می افتد با آن بطری اشتیاقمان که از خالی پر است ما میمانیم و قلبی که به تپش نمی افتد ما میمانیم و لب هایی که لبخند رویش ماسیده است ما میمانیم و این فکر نازک غمگین که کاش زودتر آمده بود که کاش زودتر اتفاق افتاده بود و چقدر این اتفاق هایی که به موقعش نمیرسند و همواره توی ترافیک میمانند نامهربانند

از شادی برای گل رز تا بغض برای ندانستن

اسمش ممدرضا بود راننده تپ سی!

من باید یک ادم بزرگ منطقی بمانم

اتفاق ,بطری ,اشتیاقمان ,استون ,میمانیم ,ای ,میمانیم و ,ما میمانیم ,که کاش ,کاش زودتر ,در بطری

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها