محل تبلیغات شما

داشتم با خودم حساب و کتاب میکردم و چرتکه خیالی را بالا و پایین میکردم به خودم یاداوری میکردم که اگر ریش قرمز را ندیدم باید خارج از دایره احساستم بایستم و آرام خودم را دور کنم ولی آمد و همانطور که انتظارش را داشتم برایم دوست داشتنی بود به صداش گوش میکردم و دستهاش را نگاه میکردم و با خودم تکرار میکردم باید یک آدم بزرگ منطقی باشم که با سر خودش را نمی اندازد توی استخر پوشیده از پولک صورتی و پروانه های رنگی رنگی باید یک ادم بزرگ منطقی باشم و حواسم باشد دور بایستم و نگاهش کنم به کوتاهی موهای فِرَش به ریشی که انتظار داشتم به قول خودش جینجرتر باشد به بهم ریختگی ماشینش به چشم هاش پشت عینک گرد شکلش به بسته نیم خورده پاستیل نوشابه ای و بی آنکه بدانم داشتم لبخند میزدم و بعدترش که گربه کوچک حنایی را بغل گرفته بود و دورتر نشسته بودم و نگاهش کرده بودم که با حوصله حواسش را به همه گربه های گرسنه میدهد که برایشان صداش را زیر و بم میکند و میخندد باز بی حواس لبخند زده بودم و به وقت خداحافظی لبخندم را چسباندم روی لبهام و لبهاش را نرم بوسیدم و توی ذهنم بلند بلند انقدری که گوشهام بشنوند به خودم گفته بودم خودت را با سر نینداز توی استخر پولک های صورتی میدانم باید لبه استخر بشینم و به وقتش رقتنش را تماشا کنم.

از شادی برای گل رز تا بغض برای ندانستن

اسمش ممدرضا بود راننده تپ سی!

من باید یک ادم بزرگ منطقی بمانم

میکردم ,داشتم ,استخر ,توی ,کنم ,های ,بزرگ منطقی ,میکردم و ,باید یک ,یک ادم ,ادم بزرگ

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دبستان و پیش دبستانی پسرانه رویش