محل تبلیغات شما

انگاری توی دلم زنی رنگ پریده پوشیده از کک و مک روی زانوهای خمیده اش نشسته یکبند غر میزند و رخت های توی تشت قرمز رنگ را چنگ میزند پوست دستهاش سرخ و حساس شده اند انقدری که منتظرم هر لحظه ور بیایند نمیشود فهمید دارد مصرانه چه چیز را اینطور میشورد فقط میدانم هروقت که دست به کار میشود دلم هم میخورد و دستهام سوزن سوزن میشوند میدانم غر زدنهاش قرار است به یک فاجعه درست و حسابی بدل شوند میدانم و این دانستن مرا به وحشت می اندازد.

از شادی برای گل رز تا بغض برای ندانستن

اسمش ممدرضا بود راننده تپ سی!

من باید یک ادم بزرگ منطقی بمانم

میدانم ,دلم ,رخت ,توی ,میزند ,سوزن ,رخت های ,توی دلم ,سوزن میشوند ,سوزن سوزن ,دستهام سوزن

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Mathematics